تو را کشتند آنها که کلامت را نفهمیدند
خودت سیرابشان کردی مرامت را نفهمیدند
تا با حرم سبز تو خو میگیرم
در محضر چشمت آبرو میگیرم
امشب ز غم تو آسمان بیماه است
چشم و دل ما قرین اشک و آه است
بر ساحلى غریب، تویى با برادرت
در شعلۀ نگاه تو پیدا، برادرت
صدای بال ملائک ز دور میآید
مسافری مگر از شهر نور میآید؟
کودکی سوخت در آتش به فغان، هیچ نگفت
مادری ساخت به اندوه نهان، هیچ نگفت
شکست باورت، ای کوه! پشت خنجر را
نشاند در تب شک، غیرت تو باور را
ندیدم چون محبتهای مادر
فدای شأن بیهمتای مادر