علی را ذاتِ ایزد میشناسد
اَحد را درکِ احمد میشناسد
توفیق اگر دلیل راهت باشد
یا پند دهندهای گواهت باشد
پا گرفته در دلم، آتشی پنهان شده
بند بندم آتش و سینه آتشدان شده
مادر موسی، چو موسی را به نیل
در فکند، از گفتۀ ربَّ جلیل
گه احرام، روز عید قربان
سخن میگفت با خود کعبه، زینسان
هرکه با پاکدلان، صبح و مسایی دارد
دلش از پرتو اسرار، صفایی دارد
با خلق اگرچه زندگی شیرین است
ای دوست! طریق سربلندی این است
پیرمردی، مفلس و برگشتهبخت
روزگاری داشت ناهموار و سخت
گرچه تا غارت این باغ نماندهست بسی
بوی گل میرسد از خیمۀ خاموش کسی
تو را در کجا، در کجا دیده بودم؟
تو را شاید آن دورها دیده بودم...
میخواست که او برهنهپا برگردد
شرمنده، شکسته، بیصدا برگردد
مگذار اسیر اشک و آهت باشیم
در حسرت یک گوشه نگاهت باشیم
در بادیه، گام تا خداوند بزن
خود را به رضای دوست، پیوند بزن
ای که عمریست راه پیمایی
به سوی دیده هم ز دل راهیست
از دوست اگر دوست تمنا نکنی
این پنجره را به روی خود وانکنی