همان قاتل که ویران ساخت اردوگاه قانا را
همان غاصب که خونین کرد «صبرا و شتیلا» را
گمان مبر که پریشان، گمان مبر که کمیم
برای کشتنتان همصدا و همقسمیم
آن شب که سعدی در گلستان گریه میکرد
آن شب که حافظ هم غزلخوان گریه میکرد
نسل حماسه، وارثان کربلا هستیم
نسلی که میگویند پایان یافت، ما هستیم
هم به در هشدار باید داد هم دیوارها!
صاعقه این بار باشد پاسخ رگبارها
گسترده شد در این ولایت خوان هفتم
روزی ایران میرسد از مشهد و قم
حاج قاسم سلام! آمدهام،
با خودت راهی نجف بشوم
گرچه بیش از دیگران، سهمش در این دنیا غم است
«مرد» اخمش، خندهاش، حرفش، نگاهش، محکم است
اَلسَّلام ای خادم اسلام و قرآن، اَلسَّلام
ای عَلَم در عِلم، ای علامۀ عالیمقام
سبز همچون سرو حتی در زمستان ایستادم
کوهم و محکم میان باد و طوفان ایستادم
دوباره زلف تو افتاد دست شانۀ من
طنین نام تو شد شعر عاشقانۀ من
قسم خوردهای! اهل ایثار باش
قسم خوردهای! پای این کار باش
آرزوی موج چیزی نیست جز فانی شدن
هست این فانی شدن، آغاز عرفانی شدن
شهید کن... که شهادت حیات مردان است
ولی برای شما مرگ، خط پایان است
در آیههای نور، مستور است زهرا
نورٌ علی نورٌ علی نور است زهرا
خبر این بود که یک سرو رشید آوردند
استخوانهای تو را در شب عید آوردند
کی صبر چشمان صبورت سر میآید؟
کی از پس لبخندت این غم برمیآید؟
افتاده بود در دل صحرا برادرش
مانند کوه، یکه و تنها، برادرش
باز باران است، باران حسینبنعلی
عاشقان، جان شما، جان حسینبنعلی