قدم قدم همهجا آمدم به دنبالت
نبودهام نفسی بیخبر از احوالت
حاج قاسم سلام! آمدهام،
با خودت راهی نجف بشوم
تو سرزمین مقدس تو باصفا بودی
تو جلوهگاه مقامات انبیا بودی
میزبان تو میشود ملکوت؟
یا ملائک در آستان تواند؟
از چشمهای تارمان اشک است جاری
ای آسمان حق داری اینگونه بباری
آرزوی موج چیزی نیست جز فانی شدن
هست این فانی شدن، آغاز عرفانی شدن
خبر این بود که یک سرو رشید آوردند
استخوانهای تو را در شب عید آوردند
افتاده بود در دل صحرا برادرش
مانند کوه، یکه و تنها، برادرش
غمگین مباش ای همنفس که همدمی نیست
عشق علی در سینهات جرم کمی نیست