پس از چندین و چندین سال آمد پیکرش تازه
نگاهش از طراوت خیستر، بال و پرش تازه
مردم که شهامت تو را میدیدند
خورشید رشادت تو را میدیدند
این عطر دلانگیز که از راه رسیده
بخشیده طراوات به دل و نور به دیده
حُسنِ یوسف رفتی اما یاسمن برگشتهای!
سرو سبزم از چه رو خونین کفن برگشتهای؟
گفتند از صلح، گفتند جنگ افتخاری ندارد
گفتند این نسلِ تردید با جنگ کاری ندارد
برداشت به امیّد تو ساک سفرش را
ناگفتهترین خاطرۀ دور و برش را
در عشق، رواست جاننثاری کردن
حق را باید، همیشه یاری کردن
در جام دیده اشک عزا موج میزند
در صحن سینه شور و نوا موج میزند