به زیر تیغ نداریم مدعا جز تو
شهید عشق تو را نیست خونبها جز تو
برخاستم از خواب اما باورم نیست
همسنگرم! همسنگرم! همسنگرم! نیست
جگر پر درد و دل پر خون و جان سرمست و ناپروا
شبم تاریک و مرکب لنگ و در سر، مایۀ سودا
امشب شب آدینه و فردا رمضان است
تن در ذَوبان آمد و جان در طیران است
یا مُغِیثَ الْمُذنِبین مُعْطِی السّؤال
یا انیسَ العارفین، یا ذوالجلال
ای از جمال روی تو تابنده آفتاب
وز آفتاب روی تو خورشید در حجاب...
کی رفتهای ز دل که تمنا کنم تو را
کی بودهای نهفته که پیدا کنم تو را
چه جانماز پی اعتكاف بر دارد
چه ذوالفقار به عزم مصاف بر دارد