شدهست خیره به جاده دو چشم تار مدینه
به پیشوازی تنهاترین سوار مدینه
این اشکهای داغ را ساده نبینید
بَر دادن این باغ را ساده نبینید
در خاک دلی تپنده باقی ماندهست
یک غنچۀ غرق خنده باقی ماندهست
و کاش مرد غزلخوان شهر برگردد
به زیر بارش باران شهر برگردد
این چندمین نامهست بابا مینویسم؟
هر چند یادت نیست امّا مینویسم
چه جانماز پی اعتكاف بر دارد
چه ذوالفقار به عزم مصاف بر دارد