«صبح نزدیک است» پیغامی چنین آورده بود
قاصدی که آسمان را بر زمین آورده بود
در های و هوی باد و در آرامش باران
ریشه دواندم از گذشته تا همین الان
این روزها چقدر شبیه ابوذرند
با سالهای غربت مولا برادرند
شهد حکمت ریزد از لعل سخندان، بیشتر
ابر نیسان میدمد بر دشت، باران، بیشتر
میرود از آن سَرِ دنیا خبر میآورد
شعر در وصف تو باشد بال در میآورد
هشدار! گمان بینیازی نکنیم
با رنگ و درنگ، چهرهسازی نکنیم
هر آب که جاری اَست چون خون سرخ است
هر شاخه که سبز بود، اکنون سرخ است
چه جانماز پی اعتكاف بر دارد
چه ذوالفقار به عزم مصاف بر دارد