تا با حرم سبز تو خو میگیرم
در محضر چشمت آبرو میگیرم
هزار حنجره فریاد در گلویش بود
نگاه مضطرب آسمان به سویش بود
بر ساحلى غریب، تویى با برادرت
در شعلۀ نگاه تو پیدا، برادرت
اینک زمان، زمان غزلخوانی من است
بیتیست این دو خط که به پیشانی من است
چه جانماز پی اعتكاف بر دارد
چه ذوالفقار به عزم مصاف بر دارد