هميشه بازی دنيا همين نمیماند
بساط غصب در آن سرزمين نمیماند
چه رنجها که به پیشانی تو دیده نشد
که غم برای کسی جز تو آفریده نشد
از لحظۀ پابوس، بهتر، هيچ حالی نيست
شيرينیِ اين لحظهها در هر وصالی نيست
بیا که شیشه قسم میدهد به عهد کهن
که توبه بشکن، اینبار هم به گردن من
چه بود سهم زمین و زمان اگر تو نبودی
و سرنوشت تمام جهان؟ اگر تو نبودی