بیا که عزم به رفتن کنیم اگر مَردیم
بیا دوباره به شبهای کوفه برگردیم
چو بر گاه عزّت نشستی امیرا
رأیت نعیماً و مُلکاً کبیرا
هر دم از دامن ره، نوسفری میآمد
ولی این بار دگرگون خبری میآمد
شراره میکشدم آتش از قلم در دست
بگو چگونه توان برد سوی دفتر دست؟