تو را کشتند آنها که کلامت را نفهمیدند
خودت سیرابشان کردی مرامت را نفهمیدند
گفتیم وقت شادی و وقت عزا، حسین
تنها دلیل گریه و لبخند ما حسین
بیا که عزم به رفتن کنیم اگر مَردیم
بیا دوباره به شبهای کوفه برگردیم
کیسههای نان و خرما خواب راحت میکنند
دستهای پینهدارش استراحت میکنند
ندیدم چون محبتهای مادر
فدای شأن بیهمتای مادر
شراره میکشدم آتش از قلم در دست
بگو چگونه توان برد سوی دفتر دست؟