دلا ز معرکه محنت و بلا مگریز
چو گردباد به هم پیچ و چون صبا مگریز
گفتیم وقت شادی و وقت عزا، حسین
تنها دلیل گریه و لبخند ما حسین
چشم دل باز کن که جان بینی
آنچه نادیدنیست آن بینی
ما خیل بندگانیم، ما را تو میشناسی
هر چند بیزبانیم، ما را تو میشناسی
«بشنو از نی چون حکایت میکند»
شیعه را در خون روایت میکند
کیسههای نان و خرما خواب راحت میکنند
دستهای پینهدارش استراحت میکنند
ز آه سینۀ سوزان ترانه میسازم
چو نی ز مایۀ جان این فسانه میسازم
بىسر و سامان توام يا حسين
دست به دامان توام يا حسين