علی را ذاتِ ایزد میشناسد
اَحد را درکِ احمد میشناسد
دیشب میان پنجرهها صحبت تو بود
حرف از دل غریب من و غیبت تو بود
چشمم به هیچ پنجره رغبت نمیکند
جز با ضریح پاک تو صحبت نمیکند
پا گرفته در دلم، آتشی پنهان شده
بند بندم آتش و سینه آتشدان شده
به نام آنکه مستغنیست بالذّات
«بَدیعُ الاَرض» و «خلّاقُ السماوات»