وقتی کسی حال دلش از جنس باران است
هرجای دنیا هم که باشد فکر گلدان است
در بند اسارت تو میآید آب
دارد به عمارت تو میآید آب
پایان مسیرِ او پر از آغاز است
با بال و پرِ شکسته در پرواز است
آنقدر بخشیدی که دستانت
بخشندگی را هم هوایی کرد
از غم دوست در این میکده فریاد کشم
دادرس نیست که در هجر رخش داد کشم