گوش کن گوش، صدای نفسی میآید
مَشک بر دوش، از آن دور، کسی میآید
اگر چه خانه پر از عکس و نام و نامۀ توست
غریب شهری و زخمت شناسنامۀ توست
خدایا رحمتی در کار من کن
به لطف خود هدایت یار من کن
فکری به حال ماهی در التهاب کن
بابا برای تشنگی من شتاب کن
این بار، بار حج خود را مختصر برداشت
آن قدر که گویا فقط بال سفر برداشت
«با هر قدم سمت حرم لبیک یا زینب
در عشق سر میآورم لبیک یا زینب...»
از غم دوست در این میکده فریاد کشم
دادرس نیست که در هجر رخش داد کشم