فیض بزم حق، همیشه حاضر و آماده نیست
ره به این محفل ندارد، هر که مست باده نیست
آن روز با لبخند تا خورشید رفتی
امروز با لبخند برگشتی برادر
آیا چه دیدی آن شب، در قتلگاه یاران؟
چشم درشت خونین، ای ماه سوگواران!...
خم شدم زیرِخط عشق سرم را بوسید
دمِ پرواز پدر بال و پرم را بوسید
گفتم سر آن شانه گذارم سر خود را
پنهان کنم از چشم تو چشم تر خود را
پرنده کوچ نکردهست زیر باران است
اگرچه سنگ ببارد وگرچه طوفان است
دیدم به خواب آن آشنا دارد میآید
دیدم كه بر دردم دوا، دارد میآید
«معاشران گره از زلف یار وا نکنید»
حریم وحدت دل را ز هم جدا نکنید