سکه شدن و دو رو شدن آسان است
آلودۀ رنگ و بو شدن آسان است
هزار حنجره فریاد در گلویش بود
نگاه مضطرب آسمان به سویش بود
رفتی سبد سبد گل پرپر بیاوری
مرهم برای زخم كبوتر بیاوری
گرچه تا غارت این باغ نماندهست بسی
بوی گل میرسد از خیمۀ خاموش کسی
تو را در کجا، در کجا دیده بودم؟
تو را شاید آن دورها دیده بودم...
میخواست که او برهنهپا برگردد
شرمنده، شکسته، بیصدا برگردد
شمیم اهل نظر را به هر کسی ندهند
صفای وقت سحر را به هر کسی ندهند