حسی درون توست که دلگیر و مبهم است
اینجا سکوت و ناله و فریاد درهم است
آن بادهای که روز نخستش نه خام بود
یک اربعین گذشت و دوباره به جام بود
دل میبرد از گنبد خضرا شالش
آذین شده کربلا به استقبالش
تو صبحِ روشنی که به خورشید رو کنی
حاشا که شام را خبر از تارِ مو کنی
امشب ز فرط زمزمه غوغاست در تنور
حال و هوای نافله پیداست در تنور
کاروان، کاروان شورآور
کاروان، اشتیاق، سرتاسر