این زن کسی را ندارد تا سوگواری بیاید؟
یک گوشه اشکی بریزد یا از کناری بیاید؟
شادی ندارد آنکه ندارد به دل غمی
آن را که نیست عالم غم، نیست عالمی
ای بسته به دستِ تو دل پیر و جوانها
ای آنکه فرا رفتهای از شرح و بیانها
تا چند عمر در هوس و آرزو رود
ای کاش این نفس که بر آمد فرو رود