تیر نگذاشت که یک جمله به آخر برسد
هیچکس حدس نمیزد که چنین سر برسد
شادی ندارد آنکه ندارد به دل غمی
آن را که نیست عالم غم، نیست عالمی
همهٔ حیثیت عالم و آدم با توست
در فرات نفسم گام بزن، دم با توست
خدا قسمت کند با عشق عمری همسفر بودن
شریک روزهای سخت و شبهای خطر بودن
تا چند عمر در هوس و آرزو رود
ای کاش این نفس که بر آمد فرو رود