گوش کن گوش، صدای نفسی میآید
مَشک بر دوش، از آن دور، کسی میآید
میگریم از غمی که فزونتر ز عالَم است
گر نعره برکشم ز گلوی فلک، کم است
درختان را دوست میدارم
که به احترام تو قیام کردهاند
شادی ندارد آنکه ندارد به دل غمی
آن را که نیست عالم غم، نیست عالمی
چو موج از سفر ماهتاب میآید
از آب و آینه و آفتاب میآید
با ذكر یا كریم همه یاكریمها
خواندند با تو یا علی و یا عظیمها
یگانهای و نداری شبیه و مانندی
که بیبدیلترین جلوۀ خداوندی
تا چند عمر در هوس و آرزو رود
ای کاش این نفس که بر آمد فرو رود