تنت از تاول جانسوز شهادت پر بود
سینهات از عطش سرخ زیارت پر بود
شادی ندارد آنکه ندارد به دل غمی
آن را که نیست عالم غم، نیست عالمی
کو یک نفر که یاد دلِ خستگان کند؟
یا لا اقل حکایت ما را بیان کند...
خواهان تو هر قدر هنر داشته باشد
اول قدم آن است جگر داشته باشد...
برخیز اگر اهل غم و دردی تو
باید که به اصل خویش برگردی تو
تا چند عمر در هوس و آرزو رود
ای کاش این نفس که بر آمد فرو رود