شادی ندارد آنکه ندارد به دل غمی
آن را که نیست عالم غم، نیست عالمی
بشکستهدلی، شکسته میخواند نماز
در سلسله، دستبسته میخواند نماز
بر دامن او، گردِ مدارا ننشست
سقّا، نفسی ز کار خود وا ننشست
تا چند عمر در هوس و آرزو رود
ای کاش این نفس که بر آمد فرو رود