ماه پیش روی ماهش رخصت تابش نداشت
ابر بی لطف قنوتش برکت بارش نداشت
جرعه جرعه غم چشید و ذره ذره آب شد
آسمان شرمنده از قدّ خم مهتاب شد
شادی ندارد آنکه ندارد به دل غمی
آن را که نیست عالم غم، نیست عالمی
شبی که صبح شهادت در انتظار تو بود
جهان، مسخّر روح بزرگوار تو بود
سلام ما به حسین و سفیر عطشانش
که در اطاعت جانان، گذشت از جانش
تا چند عمر در هوس و آرزو رود
ای کاش این نفس که بر آمد فرو رود