ماه پیش روی ماهش رخصت تابش نداشت
ابر بی لطف قنوتش برکت بارش نداشت
جرعه جرعه غم چشید و ذره ذره آب شد
آسمان شرمنده از قدّ خم مهتاب شد
بحث روز است صحبت از غم تو
سرخ مانده هنوز پرچم تو
اجازه هست کنار حرم قدم بزنم
برای شعر سرودن کمی قلم بزنم
شادی ندارد آنکه ندارد به دل غمی
آن را که نیست عالم غم، نیست عالمی
دیدی که چگونه من شهید تو شدم
هنگام نماز، رو سفید تو شدم
شبی که صبح شهادت در انتظار تو بود
جهان، مسخّر روح بزرگوار تو بود
تا چند عمر در هوس و آرزو رود
ای کاش این نفس که بر آمد فرو رود