صبحت به تن عاطفه جان خواهد داد
زیبایی عشق را نشان خواهد داد
طنین «آیۀ تطهیر» در صدایش بود
مدینه تشنۀ تکرار ربّنایش بود
شادی ندارد آنکه ندارد به دل غمی
آن را که نیست عالم غم، نیست عالمی
آسمان بیشک پر از تکبیرة الاحرام اوست
غم همیشه تشنۀ دریای ناآرام اوست
نام تو عطر یاس به قلب بهار ریخت
از شانههای آینه گرد و غبار ریخت
شبی که صبح شهادت در انتظار تو بود
جهان، مسخّر روح بزرگوار تو بود
تا چند عمر در هوس و آرزو رود
ای کاش این نفس که بر آمد فرو رود