شادی ندارد آنکه ندارد به دل غمی
آن را که نیست عالم غم، نیست عالمی
داستانهایی که از شام خراب آوردهام
عالمی از صبر خود در اضطراب آوردهام
مرد آزاده حسین است که بود این هدفش
که شود کشته ولی زنده بماند شرفش
شبی که صبح شهادت در انتظار تو بود
جهان، مسخّر روح بزرگوار تو بود
تا چند عمر در هوس و آرزو رود
ای کاش این نفس که بر آمد فرو رود