در بند اسارت تو میآید آب
دارد به عمارت تو میآید آب
دیر شد دیر و شب رسید به سر
یارب! امشب نکوفت حلقه به در
دل اگر تنگ و جان اگر خستهست
گاه گاهی اگر پریشانیم
عالم از شور تو غرق هیجان است هنوز
نهضتت مایهٔ الهام جهان است هنوز
روشن از روی تو آفاق جهان میبينم
عالم از جاذبهات در هيجان میبينم