برخاستم از خواب اما باورم نیست
همسنگرم! همسنگرم! همسنگرم! نیست
دیر شد دیر و شب رسید به سر
یارب! امشب نکوفت حلقه به در
«دیروز» در تصرّف تشویش مانده بود
قومی که در محاصرۀ خویش مانده بود
عالم از شور تو غرق هیجان است هنوز
نهضتت مایهٔ الهام جهان است هنوز
روشن از روی تو آفاق جهان میبينم
عالم از جاذبهات در هيجان میبينم