به نام خداوند جان و خرد
کز این برتر اندیشه برنگذرد
دیر شد دیر و شب رسید به سر
یارب! امشب نکوفت حلقه به در
بیتاب دوست بودی و پروا نداشتی
در دل به غیر دوست تمنا نداشتی
باید از فقدان گل خونجوش بود
در فراق یاس مشكیپوش بود
عالم از شور تو غرق هیجان است هنوز
نهضتت مایهٔ الهام جهان است هنوز
روشن از روی تو آفاق جهان میبينم
عالم از جاذبهات در هيجان میبينم