ما منتظران همیشه مشغول دعا
هستیم شبانهروز در ذکر و ثنا
عید آمده، هر کس پی کار خویش است
مینازد اگر غنی و گر درویش است
روزی که عطش به جان گلها افتاد
از جوش و خروش خویش، دریا افتاد
تو با آن خستهحالی برنگشتی
دگر از آن حوالی برنگشتی
با خزان آرزو حشر بهارم کردهاند
از شکست رنگ، چون صبح آشکارم کردهاند
آن را که ز دردِ دینش افسونی هست
در یاد حسین، داغ مدفونی هست
نورِ جان در ظلمتآبادِ بدن گم کردهام
آه از این یوسف که من در پیرهن گم کردهام
دریا بدون ماه تلاطم نمیکند
تا نور توست، راه کسی گم نمیکند
دیر شد دیر و شب رسید به سر
یارب! امشب نکوفت حلقه به در
اینگونه که با عشق رفاقت دارد
هر لحظه لیاقت شهادت دارد
عالم از شور تو غرق هیجان است هنوز
نهضتت مایهٔ الهام جهان است هنوز
روشن از روی تو آفاق جهان میبينم
عالم از جاذبهات در هيجان میبينم