کجاست زندهدلی، کاملی، مسیحدمی
که فیض صحبتش از دل بَرَد غبارِ غمی
دیر شد دیر و شب رسید به سر
یارب! امشب نکوفت حلقه به در
گرچه تا غارت این باغ نماندهست بسی
بوی گل میرسد از خیمۀ خاموش کسی
تو را در کجا، در کجا دیده بودم؟
تو را شاید آن دورها دیده بودم...
میخواست که او برهنهپا برگردد
شرمنده، شکسته، بیصدا برگردد
عالم از شور تو غرق هیجان است هنوز
نهضتت مایهٔ الهام جهان است هنوز
یگانهای و نداری شبیه و مانندی
که بیبدیلترین جلوۀ خداوندی
روشن از روی تو آفاق جهان میبينم
عالم از جاذبهات در هيجان میبينم