دریای عطش، لبان پر گوهر تو
گلزخم هزار خنجر و حنجر تو
به نام خداوند جان و خرد
کز این برتر اندیشه برنگذرد
دیر شد دیر و شب رسید به سر
یارب! امشب نکوفت حلقه به در
باید از فقدان گل خونجوش بود
در فراق یاس مشكیپوش بود
تا لوح فلق، نقش به نام تو گرفت
خورشید، فروغ از پیام تو گرفت
عالم از شور تو غرق هیجان است هنوز
نهضتت مایهٔ الهام جهان است هنوز
روشن از روی تو آفاق جهان میبينم
عالم از جاذبهات در هيجان میبينم