بیا که شیشه قسم میدهد به عهد کهن
که توبه بشکن، اینبار هم به گردن من
دلم کجاست تا دوباره نذر کربلا کنم
و این گلوی تشنه را شهید نیزهها کنم
دریای عطش، لبان پر گوهر تو
گلزخم هزار خنجر و حنجر تو
دیر شد دیر و شب رسید به سر
یارب! امشب نکوفت حلقه به در
تا لوح فلق، نقش به نام تو گرفت
خورشید، فروغ از پیام تو گرفت
عالم از شور تو غرق هیجان است هنوز
نهضتت مایهٔ الهام جهان است هنوز
روشن از روی تو آفاق جهان میبينم
عالم از جاذبهات در هيجان میبينم