به واژهای نکشیدهست منّت از جوهر
خطی که ساخته باشد مُرکّب از باور
این چندمین نامهست بابا مینویسم؟
هر چند یادت نیست امّا مینویسم
باز از بام جهان بانگ اذان لبریز است
مثنوی بار دگر از هیجان لبریز است
شب آخر هنوز یادم هست
خیمه زد عطر سیب در سنگر
دوباره پر شده از عطر گیسویت شبستانم
دوباره عطر گیسویت؛ چقدر امشب پریشانم