من حال پس از سقوط را میفهمم
آشفتهام این خطوط را میفهمم
وقتی کسی حال دلش از جنس باران است
هرجای دنیا هم که باشد فکر گلدان است
ای خون تو همچنان نگاهت گیرا
ای جانِ به عرش رفتۀ نامیرا
جانان همه رفتند، چرا جان نرود؟
این آیه به روی دستِ قرآن نرود؟
از درد نبود اگر که از پا افتاد
هنگام وضو به یادِ زهرا افتاد
پایان مسیرِ او پر از آغاز است
با بال و پرِ شکسته در پرواز است
«دیروز» در تصرّف تشویش مانده بود
قومی که در محاصرۀ خویش مانده بود
آنقدر بخشیدی که دستانت
بخشندگی را هم هوایی کرد