وقتی کسی حال دلش از جنس باران است
هرجای دنیا هم که باشد فکر گلدان است
با یک تبسم به قناریها زبان دادی
بالی برای پر زدن تا بیکران دادی
پایان مسیرِ او پر از آغاز است
با بال و پرِ شکسته در پرواز است
الا رفتنت آیۀ ماندن ما
که پیچیده عطر تو در گلشن ما
فکری به حال ماهی در التهاب کن
بابا برای تشنگی من شتاب کن
این بار، بار حج خود را مختصر برداشت
آن قدر که گویا فقط بال سفر برداشت
«با هر قدم سمت حرم لبیک یا زینب
در عشق سر میآورم لبیک یا زینب...»
آنقدر بخشیدی که دستانت
بخشندگی را هم هوایی کرد