ای حرمت قبلۀ مراد قبایل!
وی که بوَد قبله هم به سوی تو مایل
وقتی کسی حال دلش از جنس باران است
هرجای دنیا هم که باشد فکر گلدان است
با ظلم بجنگ، حرف مظلوم این است
راهی که حسین کرده معلوم این است
شب به شب ماه به یاد لب عطشان حسین
میکشد آه به یاد لب عطشان حسین
موسایی و صد جلوه به هر طور کنی
هر جا گذری، حکایت از نور کنی
هر کس به سایۀ تو دو رکعت نماز کرد
با یک قنوت هر چه گره داشت، باز کرد
از کوی تو ای قبلۀ عالم! نرویم
با دست تهی و دل پُر غم نرویم
دریای عطش، لبان پر گوهر تو
گلزخم هزار خنجر و حنجر تو
پایان مسیرِ او پر از آغاز است
با بال و پرِ شکسته در پرواز است
گل بر من و جوانى من گریه مىکند
بلبل به همزبانى من گریه مىکند
بر دامن او، گردِ مدارا ننشست
سقّا، نفسی ز کار خود وا ننشست
تا لوح فلق، نقش به نام تو گرفت
خورشید، فروغ از پیام تو گرفت
آنقدر بخشیدی که دستانت
بخشندگی را هم هوایی کرد