وقتی کسی حال دلش از جنس باران است
هرجای دنیا هم که باشد فکر گلدان است
بهنام آنکه جان را فکرت آموخت
چراغ دل به نور جان برافروخت
چه خوش باشد که راه عاشقی تا پای جان باشد
خصوصاً پای فرزند علی هم در میان باشد
پایان مسیرِ او پر از آغاز است
با بال و پرِ شکسته در پرواز است
ای آسمان به راز و نیازت نیازمند
آه ای زمین به سوز و گدازت نیازمند
هیچکس اینجا نمیفهمد زبان گریه را
بغض میگیرد ز چشمانم توان گریه را
زره پوشیده از قنداقه، بیشمشیر میآید
شجاعت ارث این قوم است، مثل شیر میآید
آنقدر بخشیدی که دستانت
بخشندگی را هم هوایی کرد