مانده پلک آسمان در گیر و دار واشدن
شب بلندی میکند از وحشت رسوا شدن
خونت سبب وحدت و آگاهی شد
این خون جریان ساخت، جهان راهی شد
علی زره که بپوشد، همینکه راه بیفتد
عجیب نیست که دشمن به اشتباه بیفتد
خدا قسمت کند با عشق عمری همسفر بودن
شریک روزهای سخت و شبهای خطر بودن