وقتی در خانۀ علی میلرزد
دنیا به بهانۀ علی میلرزد
نام تو را نوشتم و پشت جهان شکست
آهسته از غم تو زمین و زمان شکست
این صورت سپید، به سرخی اگر رسید
کارم ز اشک با تو به خونِ جگر رسید
این جاده که بیعبور باقی مانده
راهیست که سمت نور باقی مانده
از هالۀ انتظار، خواهد آمد
بر خورشیدی سوار خواهد آمد
یک دختر آفرید و عجب محشر آفرید
حق هرچه آفرید از این دختر آفرید
عطر تن پیمبر از این خانه میرود
بال ملک معطر از این خانه میرود
تفسیر او به دست قلم نامیسّر است
در شأن او غزل ننویسیم بهتر است
اگر خدا به زمین مدینه جان میداد
و یا به آن در و دیوارها دهان میداد
هرچند نفس نمانده تا برگردیم
با این دل منتظر، کجا برگردیم؟
وقتی که با عشق و عطش یاد خدا کردی
احرام حج بستی و عزم کربلا کردی
«هل من مبارز»... نعره دنیا را تکان میداد
در خندقی خود کنده، شهر از ترس جان میداد