به زیر تیغ نداریم مدعا جز تو
شهید عشق تو را نیست خونبها جز تو
هزار حنجره فریاد در گلویش بود
نگاه مضطرب آسمان به سویش بود
آنکه با مرگِ خود احیای فضیلت میخواست
زندگی را همه در سایۀ عزّت میخواست
کی رفتهای ز دل که تمنا کنم تو را
کی بودهای نهفته که پیدا کنم تو را
همّت ای جان که دل از بند هوا بگشاییم
بال و پر سوی سعادت چو هما بگشاییم