سحر در حسرت دیدار تو چون ماه خواهد رفت
غروب جمعهای در ازدحام آه خواهد رفت
ز رویت نه تنها جهان آفریدند
به دنبال تو کهکشان آفریدند...
آنکه با مرگِ خود احیای فضیلت میخواست
زندگی را همه در سایۀ عزّت میخواست
برخیز اگر اهل غم و دردی تو
باید که به اصل خویش برگردی تو
همّت ای جان که دل از بند هوا بگشاییم
بال و پر سوی سعادت چو هما بگشاییم