باز این چه شورش است که در خلق عالم است؟
باز این چه نوحه و چه عزا و چه ماتم است؟
ای در تو عیانها ونهانها همه هیچ
پندار یقینها و گمانها همه هیچ
ای آن که به لب نشانده لبخندی را
بشنو ز امام مهربان، پندی را
خورشید هدایت و حیات است امام
سرچشمۀ فیض و برکات است امام
آقا! پدرم! برادرم! مولایم!
هر روز به شوق دیدنت میآیم
مجنون تو کوه را ز صحرا نشناخت
دیوانۀ عشق تو سر از پا نشناخت
ای آنکه دوای دردمندان دانی
راز دل زار مستمندان دانی
میخواهی اگر رزق فراوان برسد
از ابر کرم بارش باران برسد
ای سرّ تو در سینۀ هر محرم راز
پیوسته درِ رحمت تو بر همه باز
تا قسمت ماست برگ برگ افتادن
چون غنچه ز بارش تگرگ افتادن
بازآ بازآ هر آنچه هستی بازآ
گر کافر و گبر و بتپرستی بازآ
ایمان قدحی زلال از جام علیست
بر شانۀ آسمان رد گام علیست
هرکس که دلش به آسمان پیوستهست
از کوچکی دغدغهها وارستهست
میجویی اگر رسم جوانمردان را
بشنو ز امام، سیرت آنان را
در عمر دو روزه خوبرویی بهتر
گر راحت خویش را نجویی بهتر