افتاده در این راه، سپرهای زیادی
یعنی ره عشق است و خطرهای زیادی
رفتی و این ماجرا را تا فصل آخر ندیدی
عبّاس من! دیدی امّا مانند خواهر ندیدی
باز این چه شورش است، مگر محشر آمده
خورشید سر برهنه به صحرا در آمده
یا علی! این کیست میآید شتابان سوی تو؟
با قدی رعنا و بازویی چنان بازوی تو؟
پیراهنت از بهار عطرآگینتر
داغت ز تمام داغها سنگینتر
سوارِ گمشده را از میان راه گرفتی
چه ساده صید خودت را به یک نگاه گرفتی