دل گفت مرا علم لَدُنّی هوس است
تعلیمم کن اگر تو را دسترس است
آواز حزین باد، پیغمبر کیست؟
خورشید، چنین سرخ، روایتگر کیست؟
بودهست پذیرای غمت آغوشم
از نام تو سرشار، لبالب، گوشم
دریاب من، این خستۀ بیحاصل را
این از بد و خوب خویشتن غافل را
برخیز اگر اهل غم و دردی تو
باید که به اصل خویش برگردی تو
یگانهای و نداری شبیه و مانندی
که بیبدیلترین جلوۀ خداوندی