همسنگر دردهای مردم بودی
چون سایه در آفتابشان گم بودی
این جوان کیست که در قبضۀ او طوفان است؟
آسمان زیر سُم مرکب او حیران است
تیر نگذاشت که یک جمله به آخر برسد
هیچکس حدس نمیزد که چنین سر برسد
خود را به خدا همیشه دلگرم کنیم
یعنی دلِ سنگ خویش را نرم کنیم
فرمود که صادقانه در هر نَفَسی
باید به حساب کارهایت برسی
تا عقل چراغ راهِ هر انسان است
اندیشهوری نشانۀ ایمان است
آیینۀ عشق با تو دمساز شود
یعنی که دری به روی تو باز شود
چقدر مانده به دریا، به آستان حسین
پر از طراوت عشق است آسمان حسین
مردی که دلش به وسعت دریا بود
مظلومتر از امام عاشورا بود
همهٔ حیثیت عالم و آدم با توست
در فرات نفسم گام بزن، دم با توست
هر کس نتواند که به ما سر بزند
در غربت آسمان ما پر بزند