تنت از تاول جانسوز شهادت پر بود
سینهات از عطش سرخ زیارت پر بود
دنیا به دور شهر تو دیوار بسته است
هر جمعه راه سمت تو انگار بسته است
عشق فهمید که جان چیست دل و جانش نیست
سرخوش آنکس که در این ره سروسامانش نیست
کسی که دیگر خود خدا هم، نیافریند مثال او را
چو من حقیری کجا تواند، بیان نماید خصال او را