قصد کجا کرده یل بوتراب؟
خُود و سپر بسته چرا آفتاب؟
شادی ندارد آنکه ندارد به دل غمی
آن را که نیست عالم غم، نیست عالمی
پیغمبر درد بود و همدرد نداشت
از کوفه بهجز خاطرهای سرد نداشت
برخیز اگر اهل غم و دردی تو
باید که به اصل خویش برگردی تو
تا چند عمر در هوس و آرزو رود
ای کاش این نفس که بر آمد فرو رود
کسی که دیگر خود خدا هم، نیافریند مثال او را
چو من حقیری کجا تواند، بیان نماید خصال او را